story

کیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود ، رفت .
همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد . پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد .
وارد مغازه شد . با ذوق گفت : ببخشید آقا ! یه کمربند می خواستم . آخه ، آخه فردا تولد پدرم هست ... .
- به به . مبارک باشه . چه جوری باشه ؟ چرم یا معمولی ، مشکی یا قهوه ای ، ...

پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت .
- فرقی نداره . فقط ... ، فقط دردش کم باشه
 



نظرات شما عزیزان:

روزمادر
ساعت12:33---8 ارديبهشت 1392
زيبا ترين و به ياد ماندني ترين هدایای ويژه روز مادر

براي اولين بار در ايران

تقديم به تمام مادران

http://rebuy.ir/madar.html


morteza
ساعت7:52---6 ارديبهشت 1392
سلام خیلی وبلا قشنگی داری خوشحال میشم اگه منت بذاری به منم سر بزنی و لینکم کنی بعد خبر بده لینکت کنم مرسی
www.mory.com.loxblog.com


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در پنج شنبه 5 ارديبهشت 1392برچسب:,ساعت 20:44 توسط G.Mina| |


Power By: LoxBlog.Com